English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (8672 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
export charge U تعرفه صادرات
export charge U هزینه صادرات
export charge U حقوق صادرات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
Our export to ... U صدرات ما به ...
export U صادرات
export [to] U صدور [به]
re export U دوباره بیرون فرستادن
re export U دوباره صادر کردن
export U صادر کردن
export U بیرون بردن کالای صادره
export U صدور
export U ذخیره سازی داده در یک فرمت فایل دیگری نسبت به پیش فرض
export dependence U وابستگی صادرات
export pipeline U خطلولهبیرونی
volume of export U حجم صادرات
export promotion U توسعه صادرات
import and export U واردات و صادرات
export bounty U جایزه صدور
export credits U اعتبارات صادراتی
export incentive U انگیزه صادرات
export incentive U تشویق دولت در جهت صادرات
export incentives U مشوقهای صادراتی
export industry U صنعت صادراتی
export licence U پروانه صادرات
export licence U پروانه صدور
export licence U جواز صدور مجوز صدور
export multiplier U ضریب بهم فزاینده صادرات
export packing U بسته بندی صادراتی
export promotion U افزایش صادرات
export quotus U سهمیه صادرات
export surplus U مازاد صادرات
export tax U مالیات بر صادرات
export licence U جوازصادرات
data export U صدور داده
export duty U تعرفه صادرات
export tariff U تعرفه صادرات
export duty U هزینه صادرات
export tariff U هزینه صادرات
export duty U حقوق صادرات
export tariff U حقوق صادرات
export documents U اسناد صادرات
to export something [from / to a country] U صادر کردن [به یا از کشوری]
the export of ... is granted the premium. U صدور ... جایزه دارد.
gold export point U قیمت کالای خارجی با ارزخریداری شده خودداری میکند
export import bank U بانک صادرات واردات
production/export riser system U صادراتدستگاهپایه
production/export riser system U تولیدات
charge U دستگاه با ماده منفجره
(in) charge of something <idiom> U مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> U مسئول بودن
on charge of U به اتهام
like charge U شارژ همنام
take over in charge U تحت اختیار دراوردن
in charge U متصدی
take over in charge U تصدی
charge U تصدی
in charge <adj.> U پاسخگو
in charge <adj.> U مسئول
like charge U قطبهای همنام
in the charge of <idiom> U تحت مراقب یا نظارت
charge some one with U به عهده کسی گذاشتن
be charge with U متهم شدن به
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge U اتهام
charge U حمله به حریف
charge U خطای حمله
charge U جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge U بار
charge U مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge U خرج منفجره
charge U خرج
charge U بار کردن
charge U شارژ کردن شارژ
charge U 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge U وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge U ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge U که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge U محفظهای
charge U بدهکار کردن
charge U پر کردن
charge U متهم کردن
charge U بار الکتریکی
charge U موردحمایت
charge U حمله اتهام
charge U زیربار کشیدن
charge U عهده داری
charge U خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge U هزینه
charge U وزن
charge U بار مسئولیت
charge U گماشتن
charge U عهده دارکردن
charge U متهم ساختن
charge U پرکردن
charge U مطالبه بها
to give in charge U تسلیم کردن
to charge a gun U خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge U هزینه تلفن
tapering charge U پر کردن شیبدار
supplementary charge U خرج تکمیلی
accumulator charge U بارگیری اکومولاتور
supplementary charge U خرج یدکی خرج اضافی
surface charge U بار سطحی
to give in charge U سپردن
tas de charge U پاطاق
service charge U انعام
service charge U اضافه کار
charge indicator U اندازهشارژ
zero charge potential U پتانسیل بار صفر
service charge U سرویس مهمانخانه وغیره
volume charge U بار حجمی
unlike charge U قطب غیر همنام
trickle charge U پر کردن اهسته
toll charge U باج
sticky charge U خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge U خرج چسبنده
spotting charge U خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge U بار چرخان
section charge U خرج جزء جزء
shaped charge U خرج گود
shaped charge U خرج مقعر
snow charge U بار برف
soaking charge U بار سولفات زدای
section charge U خرج چند قسمتی
sprining charge U خرج چال کننده یا گود کننده
statement of charge U اعلام اتهامات
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
propellant charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج پرتاب
propelling charge U خرج
static charge U برق ساکن
reduced charge U خرج کمتر یا پایین تر توپ
residual charge U بار الکتریکی مانده
space charge U ناحیه بار فضا
satchel charge U خرج خورجینی
space charge U بار پیرامونی
charge carrier U حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
doctor in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
import charge U تعرفه واردات
import charge U هزینه واردات
import charge U حقوق واردات
electrostatic charge U بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
to charge the battery U باتری را بار کردن
bursting charge U دستگاه با ماده منفجره
elementary charge U بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge U بار الکترون [فیزیک]
explosive charge U دستگاه با ماده منفجره
physician in charge U دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
Do you charge for the baby? U آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? U کرایه روزانه چقدر است؟
depth charge U بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
charge sheet U ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheets U ورقه حاوی مشخصات متهم
community charge U گونهایمالیات
charge nurse U سر پرستار
charge hand U کارگر معمولی
What's the charge per mile? U اجاره هر مایل چقدر است؟
What's the charge per week? U اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per day? U اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
cover charge U مبلغی که اغذیه فروشی ویاکلوب شبانه علاوه بر پول غذاومشروب از مشتریان دریافت میدارد
depth charge U خرج عمیق
depth charge U خرج زیرابی بمب زیرابی
What's the charge per hour? U کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge U حداقل هزینه
minimum charge U حداقل قیمت
baton charge U حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
powder charge U خرج پرتاب گلوله
free of charge U مجانی
charge cavity U فرفیت بار
charge d'affaires U کاردار
charge d'affaires U نایب سفارت
explosive charge U خرج سوختار
explosive charge U خرج منفجره
equalizing charge U بار برابرکننده
electronic charge U بار بنیادین
electron charge U بار الکترون
electric charge U بار برقی
electric charge U بار الکتریکی
satchel charge U خرج کیسهای
charge balance U موازنه بار
charge and discharge U محل بارگیری و باراندازی
free of charge U معاف از حقوق گمرکی
free of charge U رایگان
formal charge U بار قراردادی
extra charge U هزینه فوق العاده
bring a charge against someone U به کسی تهمت زدن
bursting charge U خرج تلاش
bursting charge U خرج منفجرکننده
carrying charge U هزینه حمل و نقل
charge a kiln U چیدن کوره
charge a sum to U مبلغی را به حساب .....گذاشتن
charge account U حساب بدهی مشتری
effective charge U بار موثر
diamond charge U خرج چهارگوش
diamond charge U خرج مربع شکل
conservation of charge U بقای بار الکتریکی
condenser charge U بار خازن
collection charge U هزینه وصول مطالبات
collection charge U هزینه وصول
charge with a fault U تخط ئه کردن
charge d'affaires U کاردار سفارت
charge pits U چالههای خرج
charge of the electron U بار الکترون
Recent search history Forum search
1to as
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com